به مناسبت سالروز شهادت دکتر شریعتی

سال های كودكی و نوجوانی:

دكتر در كاهك متولد شد. مادرش زنی روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی بود. سال های كودكی را در كاهك گذراند. افراد خاصی در این دوران بر او تاثیر داشتند، از جمله: مادر، پدر، مادر بزرگ مادری و پدری و ملا زهرا (مكتب ‌دار ده كاهك).

دكتر در سال ۱۳۱۹ -در سن هفت سالگی- در دبستان ابن‌یمین در مشهد، ثبت نام كرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید رضا‌خان و اشغال كشور توسط متفقین، استاد (پدر دكتر)، خانواده را بار دیگر به كاهك فرستاد. دکتر پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به ابن‌یمین بر‌می‌گردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیت‌های استاد كم می‌شود. در این دوران تمام سرگرمی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در كتاب خانه پدر بود. دكتر در ۱۶ سالگی سیكل اول دبیرستان (كلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانش سرای مقدماتی شد. او قصد داشت تحصیلاتش را ادامه دهد.

در سال ۳۱، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حكومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی كه به تدریج از او روشنفكری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت...

ادامه نوشته

شرایط گرفتن اوراق مشارکت

 

بدين وسيله اعلام مي شود اوراق مشارکت تعداد محدودي دوست دختر توسط اداره نظارت بر امور داف بازي با شرايط ويژه به عرضه گذاشته ميشود.اين اوراق بي نام و قابل انتقال به غير مي باشد.همراه با سود 67/5 درصد. هموطنان واجدالشرائط (که شرايط لازم را در زير آورده ايم)در صورت تمايل ميتوانند تا پايان وقت اداري روز جمعه! با شماره هاي زير تماس برقرار نموده و نسبت به تحويل جنس خود اقدامات لازم را انجام دهند.جهت ثبت نام ميتوانيد به انواع شعب بانک ملت در سراسر کشور مراجعه نماييد ... بديهي است جنس داده شده پس گرفته نخواهد شد و بيخ ريش صاحابش خواهد ماند! ضمناً شرايط تکميلي طي روز هاي آينده در روزنامه هاي کثيرالانتشار به اطلاع عموم خواهد رسيد.شرايط اوليه به تفکيک استان محل زندگي عبارتند از:

ادامه نوشته

!؟!؟!؟!؟

سلام

دوستای عزیز می خوام سوال نظرسنجی رو عوض کنم لطفا تو نظرات پیشنهاد بدین تا بهترین سوال رو بذاریم کف وبلاگ...

(ضمنا موضوع سوال آزاده آزاده آزاده) 

شاندل

کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنی کیست؟

مرزهای درست هرکدام ، کدام است؟

من آرزو می کنم که روزی سطح شعور و شناخت مذهبی ، در این تنها کشور شیعه جهان ، به جایی برسد که سخنگوی رسمی مذهب ما‌ «فاطمه» را آنچنان که سلیمان کتانی - طبیب مسیحی - شناسانده است، و «علی» را آنچنان که دکتر جورج جرداق - طبیب مسیحی - توصیف میکند و «اهل بیت» را آنچنان که ماسینیون کاتولیک تحقیق کرده است و «ابوذر غفاری» را آنچنان که جودة السحار نوشته است و حتی «قرآن» را آنچنان که بلاشر - کشیش رسمی کلیسا - ترجمه نموده است و «پیغمبر» را آنچنان که ردنسن - محقق یهودی - میبیند، بفهمد و ملت شیعه و محبان اهل بیت و متولیان رسمی ولایت و مدعیان مذهب حقه جعفری روزی بتوانند به ترجمه آثار این کفار رسمی!! توفیق یابند.

خدایا این مردم شیعه اند ، شیعه علی ، تنها پیروان اهل بیت ، تنها ملتی که حق را تشخیص داده اند و چهره پرشکوه علی را و عظمت های خاندان علی را یافته اند؟؟

و دکتر بنت الشاطی ، استاد دانشگاه و نویسنده توانایی ، که قلمش و عمرش همه در خدمت زنان اهل بیت ، که میگفت:(من در این خانه زندگی میکنم )، سنی است؟

و بلاشر که روحانی رسمی مسیحیت بود و چهل سال در تحقیق و ترجمه قرآن رنج برد و بر روی آیات کور شد کافر است؟

و ماسینیون که دریایی از دانش بود و ۲۷ سال تمام در زندگی سلمان، نخستین بنیانگذار تاریخ شیعه در ایران، غرق شد و هرگاه از فاطمه ، از عرفان اسلامی و از سلمان سخن میگفت ، سراپا مشتعل میشد کافر است؟

خدایا:

به من بگو ، تو خود چگونه میبینی؟ چگونه قضاوت میکنی؟  

آیا عشق ورزیدن به اسمها تشیع است؟ یا شناخت مسمی ها ؟؟

 

 «دکتر علی شریعتی» 

(نیایش )

شاندل

شیعه امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمانها را به علی دارد‌ ، به علی عشق می ورزد.

حتی بر خلاف اسلام ، بر خلاف رضایت شخص علی او را بر مقام الهی می رسانند و علی اللهی و .... می شوند.

باز علی را تنها در یک چهره می بیند ، یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بُعدی را نادیده می انگارد.

با آنها آشنا نیست و علی بیش از آنچه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد به این نیاز دارد که او را و تمام او را شیعه پاک اعتقادش بشناسد.

بی شک از عوام شیعه چنین انتظاری ندارد اما از خواصِ شیعه ، از آدم روشنفکر شیعه چنین توقعی دارد.

کسی که شیعه علی است باید او را در همه چهره هایش بشناسد....

<<دکتر علی شریعتی>>

(انسان بی خود ، ص ۴۱۵)

روز مادر مبارک...

خاطره لطیف از دکتر علی شریعتی

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست

که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید .

و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند

ممکن است در خودش بوجود آید.

شعری از دکتر شریعتی در مورد مادر

مادر نگاه خسته و تاریکت                              با من هزارگونه سخن دارد

 با صد زبان به گوش دلم گوید                         رنجی که خاطر تو ز من دارد

  دردا که از غبار کدورت ها                              ابری به روی ماه تو می بینم

  سوزد چو برق خرمن جانم را                         سوزی که در نگاه تو می بینم

   چشمی که پر زخنده ی شادی بود                 تاریک و دردناک و غم آلودست

      جز سایه ی ملال به چشمت نیست                آن شعله ی نگاه پر از دوداست

            آرام خنده مــی زنــی و دانم                           در سینه ات کشاکش طوفان است

        لبخــنـــد دردنـاک تو ای مـــادر                         سوزنده تر ز اشک یتیمان است

 تلخ است این سخن که به لب دارم                   مادر بلای جان تو من بودم

 امّا تو ای دریغ گمان بردی                                 فرزند مهربان تو من بودم

       چون شعله ای که شمع به سر دارد                 دائم ز جسم و جان تو کاهیدم

      چون بت تو را شکستم و شرمم باد                   با آن که چون خدات پرستیدم

           شرمنده من به پای تو می افتم                        چون بر دلم ز ریشه گنه باریست

    مــادر بــلای جان تو من بودم                            این اعتراف تلخ گنه باریست

اگر عشق نبود...

 

اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ 

           

           کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ 

             

                            چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ 

  

آری... 

 

بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود ! 

 

« دکتر علی شریعتی »

بی وفا

ای بی وفا دیگر چرا آتش کشی بر جان من / با آن دل سنگ وسیاه که می کند گریان من

 

دیدی که چون بر پای تو همچون فقیر افتاده ام / رفتی خود و آتش گرفت یکباره این دنیای من

 

حال که خود را باختم از آن لب همچون شکر / رفتی تو و جیحون شده این دیده ی گریان من

 

نظری فکن لطفی نما زان دیده ی افسونگرت / گر نخواهی بیش از این پامال شود احساس من

 

جز تو ای افسونگر عاشق کش و ظالم پرست / کس ندارد جا دراین قلب من و احساس من

 

گر شدم تنهاتر و بی کس تر و بی خانمان / تنها تویی رونق ده این دین واین ایمان من

 

روشن گر جان ودلم تنها تویی معبود من / بعد از خدای عاشقان آن درگه ایمان من

غرور

 

تورا خواستم ولی حتی نگفتم / نگفتم تا دلم اینگونه بشکست

 

به روی قلب پاره پاره ی من / همان تیر غرورم باز بنشست

 

نگفتم من نگفتم تا که این دل/ به سنگ این غرورم باز بشکست

 

ز سوگ رفتنت ای ماه تابان / دقایق از حرکت باز بنشست

 

تو رفتی در پی قسمت به لبخند / منو تنهایی و این دل که بشکست

 

من و چشمی که تا محشر پر از غم/ به دنبال تو و راه تو بنشست

 

دو چشمت تا ابد در خاطرم هست / همان چشمی که این دل را بشکست

 

خوشا آنکس که در پیش رخ تو/ برای لحظه ای هم شد بنشست

 

نداری بر من هیچ دین و گناهی / چرا که دل به دست خود بشکست

 

از خدا خواهم که شادکام باشید / تو و آنکس که بر پای تو بنشست

شاید عشق همین است

      شاید عشق همین است

یک نگاه عاشقانه یک لبخند

یک حس تازه ونو

حسی که میتواند بسازد یا که ویران کند و نابود

شاید عشق همین است

لحظه های ناب دیدار

چشمهای بارانی

تا صبح شب زنده داری

شاید عشق همین است

غم و تنهایی

خیره ماندن به در

به امید حتی یک لحظه دیدن او

شاید عشق همین است

تلخی دیدن وخندیدن

دیدن دستش در دست دیگری

خندیدنش برای دیگری

شاید عشق همین است

شبهای تنهایی

بی کسی و شب زنده داری

شاید عشق همین است

نرسیدن............