بی وفا
ای بی وفا دیگر چرا آتش کشی بر جان من / با آن دل سنگ وسیاه که می کند گریان من
دیدی که چون بر پای تو همچون فقیر افتاده ام / رفتی خود و آتش گرفت یکباره این دنیای من
حال که خود را باختم از آن لب همچون شکر / رفتی تو و جیحون شده این دیده ی گریان من
نظری فکن لطفی نما زان دیده ی افسونگرت / گر نخواهی بیش از این پامال شود احساس من
جز تو ای افسونگر عاشق کش و ظالم پرست / کس ندارد جا دراین قلب من و احساس من
گر شدم تنهاتر و بی کس تر و بی خانمان / تنها تویی رونق ده این دین واین ایمان من
روشن گر جان ودلم تنها تویی معبود من / بعد از خدای عاشقان آن درگه ایمان من
+ نوشته شده در شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۹ ساعت 23:26 توسط برهان شاه ویسی
|