ای بی وفا دیگر چرا آتش کشی بر جان من / با آن دل سنگ وسیاه که می کند گریان من

 

دیدی که چون بر پای تو همچون فقیر افتاده ام / رفتی خود و آتش گرفت یکباره این دنیای من

 

حال که خود را باختم از آن لب همچون شکر / رفتی تو و جیحون شده این دیده ی گریان من

 

نظری فکن لطفی نما زان دیده ی افسونگرت / گر نخواهی بیش از این پامال شود احساس من

 

جز تو ای افسونگر عاشق کش و ظالم پرست / کس ندارد جا دراین قلب من و احساس من

 

گر شدم تنهاتر و بی کس تر و بی خانمان / تنها تویی رونق ده این دین واین ایمان من

 

روشن گر جان ودلم تنها تویی معبود من / بعد از خدای عاشقان آن درگه ایمان من