تلاوت اشک
طفلی به گریه گفت در آ غوش مادرش
زین بیر وباربهر چه فریاد میکنی؟
خیرات وصدقه بهر چه خواهی برای من
با هیچ وپوچ خاطر خود شاد میکنی
****
مادر شنید قصهء کودک نگفت هیچ
اشکی زدیده ریخت به دامن نگاه کرد
در خاطرات تلخ غم اندود خویشتن
بس لحظه ها گذر به تبسم وآه کرد
با غصه های مادر وفر زند راز گو
اشک زمان به دامن صبح چمن چکید
بقال کوچه بست دکانش قریب شام
درشهر وده سکوت برگ های شب دوید
****
پرسی که تیره روزی وابهام در کجاست؟
وین روز بی فروغ به غربت فزون تر است
آ غوش گرم مادر میهن بهشت ماست
این جا بهشت نیست ولی روز مادر است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 12:12 توسط شاهین گل محمدی
|